زناشویی

وقتی احساسات بر عقل غلبه می‌کنند، حیف است این 12 نکته را ندانید

همه ما تجربه‌اش کرده‌ایم: لحظاتی در روابطمان که به جای تفکر منطقی، احساساتمان تصمیم‌گیرنده می‌شوند. این پدیده می‌تواند پیامدهای مثبت و منفی داشته باشد، اما در بسیاری از مواقع، کنترل احساسات و تعادل بین عقل و قلب، کلید یک رابطه سالم و پایدار است. اما چرا گاهی این اتفاق می‌افتد؟ دلایل متعددی وجود دارند که باعث می‌شوند در بعضی روابط، احساسات به جای عقل حاکم شوند. در این پست، به 12 نکته کلیدی در این زمینه می‌پردازیم:

  • ✔️

    جاذبه شدید اولیه:

    گاهی اوقات، جاذبه فیزیکی یا شیمیایی اولیه آنقدر قوی است که منطق را به حاشیه می‌راند.
  • ✔️

    نیاز به تایید:

    اگر فردی نیاز شدیدی به تایید و پذیرش از طرف مقابل داشته باشد، ممکن است برای جلب رضایت او، از منطق خود چشم‌پوشی کند.
  • ✔️

    ترس از تنهایی:

    ترس از تنها ماندن می‌تواند باعث شود افراد رفتارهایی را تحمل کنند که در شرایط عادی، آنها را نمی‌پذیرفتند.
  • ✔️

    سابقه روابط ناموفق:

    تجربیات تلخ گذشته، می‌تواند افراد را به سمت رفتارهای هیجانی و غیرمنطقی سوق دهد، به‌خصوص اگر احساس کنند الگوهای قبلی در حال تکرار شدن هستند.
  • ✔️

    اعتماد به نفس پایین:

    افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند، ممکن است ارزش خود را کمتر از حد واقع ارزیابی کنند و در نتیجه، احساسات منفی خود را سرکوب کنند.
  • ✔️

    فقدان مهارت‌های ارتباطی:

    عدم توانایی در بیان نیازها و خواسته‌ها به صورت واضح و منطقی، می‌تواند منجر به بروز رفتارهای احساسی و هیجانی شود.
  • ✔️

    تاثیر هورمون‌ها:

    تغییرات هورمونی، به‌خصوص در دوران بارداری یا قاعدگی، می‌تواند بر خلق و خو و تصمیم‌گیری افراد تاثیر بگذارد.
  • ✔️

    فشارهای اجتماعی:

    انتظارات و فشارهای اجتماعی، مانند ازدواج زودهنگام یا داشتن فرزند، می‌تواند افراد را مجبور به تصمیم‌گیری‌های غیرمنطقی کند.

ازدواج - رابطه زناشویی با همسر -شناخت مردان و زنان - عشق محبت، علاقه - روانشناسی مهارت های ارتباطی دختران و پسران

  • ✔️

    باورهای غیرمنطقی:

    باورهای نادرست و غیرمنطقی در مورد عشق و روابط، مانند “عشق باید آسان باشد” یا “اگر او را دوست داشته باشی، باید هر کاری برایش انجام دهی”، می‌توانند باعث بروز رفتارهای غیرعقلانی شوند.
  • ✔️

    ترس از دست دادن کنترل:

    برخی افراد از اینکه کنترل احساسات خود را از دست بدهند، می‌ترسند و به همین دلیل، سعی می‌کنند با رفتارهای احساسی، بر شرایط مسلط شوند.
  • ✔️

    سوء استفاده عاطفی:

    در روابطی که سوء استفاده عاطفی وجود دارد، قربانی ممکن است برای جلوگیری از درگیری یا خشم سوء استفاده کننده، رفتارهای غیرمنطقی از خود نشان دهد.
  • ✔️

    آرمان‌گرایی افراطی:

    تصویر ایده‌آلیستی از عشق و رابطه می‌تواند باعث شود افراد واقعیت را نادیده بگیرند و به جای حل مشکلات، به رویاپردازی بپردازند.

تشخیص این عوامل، اولین گام برای ایجاد تعادل بین احساسات و عقل در روابط است. با آگاهی از این نکات، می‌توانیم تصمیمات آگاهانه‌تری بگیریم و از تاثیرات منفی احساسات کنترل‌نشده بر روابط خود جلوگیری کنیم. درک این موضوع که چه عواملی باعث می‌شوند احساسات بر عقل غلبه کنند، می‌تواند به ما کمک کند تا روابط سالم‌تر و پایدارتری بسازیم.

چرا در بعضی روابط، احساسات به جای عقل حاکم می‌شود؟

1. نیازهای ارضا نشده و وابستگی عاطفی

احساسات شدید اغلب زمانی بروز می‌کنند که نیازهای اساسی ما در یک رابطه ارضا نشده باشند.این نیازها می‌تواند شامل نیاز به توجه، تایید، امنیت، عشق و یا حتی نیاز به کنترل باشد.وقتی این نیازها به طور مداوم نادیده گرفته می‌شوند، فرد به طور فزاینده‌ای به رابطه وابسته شده و منطق خود را از دست می‌دهد.وابستگی عاطفی نیز نقش مهمی ایفا می‌کند.هر چه وابستگی بیشتر باشد، ترس از دست دادن رابطه و احساسات ناشی از آن قوی‌تر شده و در نتیجه، تصمیم‌گیری‌های منطقی دشوارتر می‌شوند.در این شرایط، فرد به جای اینکه به طور منطقی به ارزیابی رابطه بپردازد، تمام تلاش خود را می‌کند تا رابطه را حفظ کند، حتی اگر به قیمت آسیب رساندن به خودش تمام شود.

این رفتار معمولاً ریشه در تجربیات دوران کودکی و الگوهای شکل‌گرفته در روابط اولیه فرد دارد.

شناخت این نیازها و یافتن راه‌های سالم برای برآورده کردن آنها، اولین قدم برای رهایی از این چرخه است.درک این مکانیزم می‌تواند به ما کمک کند تا در روابطمان تعادل بیشتری برقرار کنیم.

2. ترس از تنهایی و رها شدن

ترس از تنهایی، یکی از قوی‌ترین محرک‌های احساسی است که می‌تواند عقل را در روابط مختل کند.این ترس، فرد را وادار می‌کند تا به هر قیمتی رابطه را حفظ کند، حتی اگر این رابطه ناسالم و آسیب‌زا باشد.این ترس اغلب ریشه در تجربیات گذشته دارد، مانند رها شدن در کودکی یا تجربه شکست‌های عاطفی دردناک.فرد با این تصور که بدون رابطه، ارزشمند و دوست‌داشتنی نیست، به شدت به رابطه چنگ می‌زند.در این حالت، فرد به جای ارزیابی منطقی مزایا و معایب رابطه، فقط به دنبال این است که از تنهایی فرار کند.

این فرار می‌تواند منجر به تحمل رفتارهای نامناسب، نادیده گرفتن نیازهای شخصی و قربانی کردن خوشبختی خود شود.برای غلبه بر این ترس، لازم است فرد به ارزش و توانایی‌های خود ایمان داشته باشد و یاد بگیرد که از تنهایی لذت ببرد.تقویت عزت نفس و پذیرش خود، کلید رهایی از این تله است.در ضمن، باید فرد یاد بگیرد که تنها بودن با تنها ماندن اجباری تفاوت دارد و می‌تواند فرصتی برای رشد و خودشناسی باشد.به عبارت دیگر، ترس از تنهایی می‌تواند عینک تیره و تار احساسی را بر چشم عقل بگذارد و مانع از دیدن واقعیت شود.

شناخت و مدیریت این ترس، گامی مهم در جهت داشتن روابط سالم و متعادل است.

3. الگوهای تکراری روابط ناسالم

بسیاری از ما ناخودآگاه الگوهای رفتاری خاصی را در روابط خود تکرار می‌کنیم.این الگوها، که اغلب ریشه در تجربیات دوران کودکی و روابط خانوادگی دارند، می‌توانند باعث شوند که احساسات به جای عقل در روابط حاکم شوند.مثلا فردی که در کودکی شاهد روابط پر تنش و درگیری بین والدینش بوده است، ممکن است ناخودآگاه جذب روابط پر تنش شود و این الگو را در روابط خود تکرار کند.این الگوها می‌توانند بسیار قدرتمند باشند و فرد را در یک چرخه تکراری از روابط ناسالم گرفتار کنند.فرد ممکن است به خوبی بداند که این رابطه برای او مناسب نیست، اما به دلیل الگوهای ناخودآگاه، قادر به ترک آن نباشد.

برای شکستن این الگوها، لازم است فرد آگاهی کاملی از آنها پیدا کند و ریشه آنها را در تجربیات گذشته خود شناسایی کند.روان‌درمانی می‌تواند در این زمینه بسیار کمک کننده باشد.در ضمن، باید فرد یاد بگیرد که الگوهای رفتاری جدید و سالم را جایگزین الگوهای قدیمی کند.این کار نیازمند تلاش آگاهانه و تمرین مداوم است.به بیان ساده، الگوهای تکراری روابط ناسالم مانند یک قطار هستند که روی ریلی مشخص حرکت می‌کنند و برای تغییر مسیر، نیاز به یک تغییر اساسی در سیستم داریم.شناخت و تغییر این الگوها، کلید رهایی از سلطه احساسات در روابط است.

4. عدم مهارت در برقراری ارتباط موثر

وقتی نمی‌توانیم به طور موثر احساسات و نیازهای خود را بیان کنیم، احتمال اینکه احساسات به جای عقل در روابط حاکم شوند، افزایش می‌یابد.عدم مهارت در برقراری ارتباط می‌تواند منجر به سوءتفاهم‌ها، تعارض‌ها و احساسات سرکوب شده شود.وقتی احساسات سرکوب می‌شوند، به مرور زمان انباشته شده و به صورت انفجاری بروز می‌کنند.این انفجار احساسی می‌تواند منجر به رفتارهای غیرمنطقی و آسیب‌زا شود.در ضمن، عدم توانایی در بیان نیازها می‌تواند باعث شود که فرد احساس کند که در رابطه نادیده گرفته شده و ارزشمند نیست.این احساسات می‌توانند منجر به خشم، رنجش و نارضایتی شوند.

برای بهبود مهارت‌های ارتباطی، لازم است فرد یاد بگیرد که چگونه به طور واضح و مستقیم احساسات و نیازهای خود را بیان کند.

در ضمن، باید فرد یاد بگیرد که به صحبت‌های طرف مقابل به دقت گوش دهد و تلاش کند تا دیدگاه او را درک کند.یادگیری تکنیک‌های ارتباطی مانند “من-پیام‌ها” و “گوش دادن فعال” می‌تواند در این زمینه بسیار کمک کننده باشد.بهبود مهارت‌های ارتباطی، گامی مهم در جهت داشتن روابط سالم و متعادل است.

5. فشار اجتماعی و انتظارات فرهنگی

فشار اجتماعی و انتظارات فرهنگی می‌توانند نقش مهمی در اینکه چرا احساسات به جای عقل در روابط حاکم می‌شوند، ایفا کنند.باورهای رایج در مورد عشق، ازدواج و روابط می‌توانند فرد را تحت فشار قرار دهند تا تصمیماتی بگیرد که با منطق او همخوانی ندارند.مثلا باور رایج “عشق کور است” می‌تواند باعث شود که فرد عیوب و مشکلات یک رابطه را نادیده بگیرد و به امید تغییر، در آن باقی بماند.در ضمن، انتظارات فرهنگی در مورد ازدواج و تشکیل خانواده می‌توانند فرد را تحت فشار قرار دهند تا زودتر از موعد ازدواج کند یا در یک رابطه ناسالم باقی بماند، فقط به دلیل اینکه “همه این کار را می‌کنند”.

برای مقابله با این فشارها، لازم است فرد به ارزش‌ها و باورهای خود پایبند باشد و تصمیماتی بگیرد که با منطق و احساسات او هماهنگ باشند.باید فرد یاد بگیرد که “نه” بگوید و از تصمیمات خود دفاع کند.در ضمن، باید فرد به این نکته توجه داشته باشد که خوشبختی او در گرو پیروی از انتظارات دیگران نیست، بلکه در گرو تصمیماتی است که با آگاهی و اراده خود می‌گیرد.به عبارت دیگر، فشار اجتماعی و انتظارات فرهنگی می‌توانند مانند امواجی باشند که قایق رابطه را به سمت مسیرهای ناخواسته هدایت می‌کنند و برای حفظ مسیر درست، نیاز به سکان‌داری قوی و آگاهانه داریم.

آگاهی از این فشارها و مقاومت در برابر آنها، گامی مهم در جهت داشتن روابطی اصیل و رضایت‌بخش است.

6. کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس

عزت نفس پایین و فقدان اعتماد به نفس، زمینه‌ای مناسب برای حاکم شدن احساسات به جای عقل در روابط فراهم می‌کنند.فردی که ارزش خود را کم می‌داند، به راحتی حاضر می‌شود در روابطی بماند که به او آسیب می‌رسانند، زیرا معتقد است لیاقت بهترین‌ها را ندارد.این افراد معمولاً به دنبال تایید و پذیرش از سوی دیگران هستند و به همین دلیل، به شدت به نظرات و احساسات طرف مقابل وابسته می‌شوند.آنها از ترس اینکه طرف مقابل را از دست بدهند، حاضرند هر کاری انجام دهند، حتی اگر به قیمت نادیده گرفتن نیازها و خواسته‌های خود تمام شود.

کمبود اعتماد به نفس نیز باعث می‌شود که فرد در بیان احساسات و نیازهای خود دچار مشکل شود و به راحتی تحت تاثیر طرف مقابل قرار بگیرد.او ممکن است از ترس اینکه مورد انتقاد یا رد قرار بگیرد، از ابراز عقاید خود خودداری کند.برای تقویت عزت نفس و اعتماد به نفس، لازم است فرد به نقاط قوت خود توجه کند، به خود احترام بگذارد و از خود مراقبت کند.روان‌درمانی، مطالعه کتاب‌های خودیاری و شرکت در گروه‌های حمایتی می‌توانند در این زمینه بسیار کمک کننده باشند.در ضمن، باید فرد یاد بگیرد که خود را دوست داشته باشد و به این باور برسد که لیاقت یک رابطه سالم و رضایت‌بخش را دارد.

تقویت این ویژگی‌ها، گامی اساسی در جهت داشتن روابط سالم و متعادل است.

7. وجود سابقه آسیب‌های روحی و روانی

سابقه آسیب‌های روحی و روانی، مانند سوء استفاده (عاطفی، جسمی، جنسی) یا تجربه تروماهای دوران کودکی، می‌تواند تاثیر عمیقی بر نحوه برخورد فرد با روابط داشته باشد و باعث شود که احساسات به جای عقل حاکم شوند.رابطه عاطفی - آموزش روابط زناشویی -شناخت مردان و زنان - عشق محبت - روانشناسی مهارت‌های ارتباطی دختران و پسران این آسیب‌ها می‌توانند باعث ایجاد الگوهای رفتاری ناسالم، مانند ترس از صمیمیت، وابستگی بیش از حد، یا اجتناب از روابط شوند.فرد ممکن است به طور ناخودآگاه جذب روابطی شود که یادآور تجربیات دردناک گذشته او هستند.در ضمن، آسیب‌های روحی می‌توانند باعث اختلال در تنظیم هیجانات شوند.فرد ممکن است در کنترل احساسات خود دچار مشکل شود و به سرعت واکنش‌های شدید و غیرمنطقی نشان دهد.

در این شرایط، درمان حرفه‌ای و روان‌درمانی ضروری است.درمان می‌تواند به فرد کمک کند تا با آسیب‌های گذشته خود روبرو شود، الگوهای رفتاری ناسالم را تغییر دهد و مهارت‌های لازم برای برقراری روابط سالم را یاد بگیرد.در ضمن، باید فرد به خود اجازه دهد که احساسات خود را پردازش کند و از حمایت اطرافیان خود بهره‌مند شود.به عبارت دیگر، سابقه آسیب‌های روحی مانند زخم‌های عمیقی هستند که نیاز به مراقبت ویژه دارند تا از عفونت و ایجاد مشکلات بیشتر جلوگیری شود.درمان این آسیب‌ها، گامی ضروری در جهت داشتن روابط سالم و رضایت‌بخش است.

8. کاملا مطلوب‌سازی و فانتزی‌پردازی در مورد رابطه

کاملا مطلوب‌سازی و فانتزی‌پردازی در مورد رابطه، یکی از دلایل رایجی است که باعث می‌شود احساسات به جای عقل در روابط حاکم شوند.وقتی فرد یک تصویر غیرواقعی و کاملا مطلوب از رابطه در ذهن خود می‌سازد، نمی‌تواند واقعیت‌های رابطه را ببیند و مشکلات را نادیده می‌گیرد.این افراد معمولاً به دنبال یک “شاهزاده سوار بر اسب سفید” یا “دختر رویایی” هستند و وقتی واقعیت با این تصویر ذهنی همخوانی ندارد، به جای پذیرش واقعیت، تلاش می‌کنند تا رابطه را به زور در قالب فانتزی خود جای دهند.کاملا مطلوب‌سازی می‌تواند باعث شود که فرد عیوب و نقص‌های طرف مقابل را نادیده بگیرد و به امید تغییر، در یک رابطه ناسالم باقی بماند.

در ضمن، می‌تواند باعث شود که فرد انتظارات غیرواقعی از رابطه داشته باشد و وقتی این انتظارات برآورده نمی‌شوند، دچار سرخوردگی و ناامیدی شود.برای جلوگیری از این اتفاق، لازم است فرد واقع‌بینانه به رابطه نگاه کند و عیوب و نقص‌های طرف مقابل را بپذیرد.باید فرد به این نکته توجه داشته باشد که هیچ رابطه‌ای کامل نیست و هر رابطه‌ای نیازمند تلاش و سازش است.در ضمن، باید فرد از ایجاد انتظارات غیرواقعی از رابطه خودداری کند و به جای تمرکز بر فانتزی‌ها، بر واقعیت‌های رابطه تمرکز کند.واقع‌بینی و پذیرش واقعیت، گامی مهم در جهت داشتن روابط سالم و پایدار است.

9. تاثیر هورمون‌ها و تغییرات فیزیولوژیکی

هورمون‌ها و تغییرات فیزیولوژیکی می‌توانند تاثیر قابل توجهی بر احساسات و رفتارهای ما در روابط داشته باشند و در نتیجه، عقل را به حاشیه برانند.مخصوصا در مراحل اولیه یک رابطه عاشقانه، هورمون‌هایی مانند دوپامین، سروتونین و اکسی‌توسین در مغز ترشح می‌شوند که باعث ایجاد احساسات شدید لذت، هیجان و وابستگی می‌شوند.رابطه عاطفی - آموزش روابط زناشویی -شناخت مردان و زنان - عشق محبت - روانشناسی مهارت‌های ارتباطی دختران و پسران این احساسات می‌توانند باعث شوند که فرد دیدگاه منطقی خود را از دست بدهد و تصمیماتی بگیرد که در حالت عادی از آنها اجتناب می‌کرد.مثلا فرد ممکن است به سرعت وارد یک رابطه جدی شود، بدون اینکه به طور کافی طرف مقابل را بشناسد.

در ضمن، تغییرات هورمونی در دوران بارداری، پس از زایمان و در دوران یائسگی می‌توانند تاثیرات مشابهی بر احساسات و رفتارهای زنان داشته باشند.این تغییرات می‌توانند باعث ایجاد نوسانات خلقی، اضطراب و افسردگی شوند که همگی می‌توانند عقل را تحت تاثیر قرار دهند.برای مقابله با این تاثیرات، لازم است فرد آگاهی کاملی از تغییرات هورمونی و فیزیولوژیکی بدن خود داشته باشد و در صورت نیاز، از کمک متخصصان (مانند پزشک یا روان‌شناس) بهره‌مند شود.در ضمن، باید فرد به خود استراحت کافی بدهد، تغذیه سالم داشته باشد و ورزش منظم انجام دهد.

به عبارت دیگر، هورمون‌ها مانند امواج قدرتمندی هستند که می‌توانند قایق عقل را به این سو و آن سو بکشانند و برای حفظ تعادل، نیاز به درک و مدیریت این امواج داریم.

آگاهی از تاثیر هورمون‌ها و تغییرات فیزیولوژیکی، گامی مهم در جهت داشتن روابط متعادل و آگاهانه است.

10. وجود اختلالات شخصیتی

برخی از اختلالات شخصیتی، مانند اختلال شخصیت مرزی (Borderline Personality Disorder) و اختلال شخصیت نمایشی (Histrionic Personality Disorder)، می‌توانند به شدت بر نحوه برخورد فرد با روابط تاثیر بگذارند و باعث شوند که احساسات به جای عقل حاکم شوند.افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی معمولاً دارای روابط ناپایدار، شدید و پر تنش هستند.آنها ترس شدیدی از رها شدن دارند و به سرعت دچار نوسانات خلقی شدید می‌شوند.این افراد ممکن است رفتارهای تکانشی و خطرناکی داشته باشند، مانند خودزنی یا سوء مصرف مواد.افراد مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی نیز معمولاً به دنبال جلب توجه و تایید دیگران هستند و برای رسیدن به این هدف، ممکن است رفتارهای اغراق‌آمیز و نمایشی از خود نشان دهند.

این افراد معمولاً روابط سطحی و ناپایدار دارند.در این شرایط، درمان حرفه‌ای و روان‌درمانی ضروری است.درمان می‌تواند به فرد کمک کند تا الگوهای رفتاری ناسالم خود را شناسایی و تغییر دهد، مهارت‌های لازم برای تنظیم هیجانات را یاد بگیرد و روابط سالم‌تری برقرار کند.به عبارت دیگر، اختلالات شخصیتی مانند سیم‌کشی‌های غلط در سیستم عصبی هستند که باعث ایجاد اختلال در عملکرد روابط می‌شوند و برای رفع این اختلالات، نیاز به متخصص و درمان حرفه‌ای داریم.تشخیص و درمان اختلالات شخصیتی، گامی حیاتی در جهت داشتن روابط سالم و رضایت‌بخش است.

11. درگیری‌های حل نشده قبلی

درگیری‌های حل نشده قبلی در یک رابطه می‌توانند به مرور زمان انباشته شده و به عنوان باری سنگین بر دوش رابطه قرار گیرند.این درگیری‌ها، مانند زخم‌های التیام نیافته، همواره آماده سرباز کردن هستند و می‌توانند باعث شوند که احساسات به جای عقل در تصمیم‌گیری‌ها حاکم شوند.وقتی یک درگیری به طور کامل حل نمی‌شود، احساسات منفی مانند خشم، رنجش و ناامیدی در رابطه باقی می‌مانند.این احساسات می‌توانند باعث ایجاد سوءتفاهم‌ها، تعارض‌ها و رفتارهای مخرب شوند.برای جلوگیری از این اتفاق، لازم است زوجین یاد بگیرند که چگونه به طور موثر با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و درگیری‌ها را به طور سازنده حل کنند.

باید طرفین به یکدیگر گوش دهند، دیدگاه یکدیگر را درک کنند و به دنبال راه‌حل‌هایی باشند که برای هر دو طرف قابل قبول باشند.در ضمن، باید زوجین از سرکوب احساسات خود خودداری کنند و به جای آن، احساسات خود را به طور با صداقت و محترمانه بیان کنند.به عبارت دیگر، درگیری‌های حل نشده قبلی مانند آواری هستند که جلوی پیشرفت رابطه را می‌گیرند و برای ساختن یک رابطه قوی و پایدار، نیاز به پاکسازی این آوارها داریم.حل و فصل درگیری‌ها، گامی ضروری در جهت داشتن یک رابطه سالم و رضایت‌بخش است.

12. فقدان مرزهای سالم در رابطه

فقدان مرزهای سالم در یک رابطه، به این معنی است که افراد در رابطه نمی‌توانند به طور واضح و قاطعانه نیازها، خواسته‌ها و محدودیت‌های خود را بیان کنند و از خود در برابر رفتارهای نامناسب دیگران محافظت کنند.این فقدان می‌تواند باعث شود که احساسات به جای عقل در روابط حاکم شوند.وقتی مرزهای سالم وجود ندارند، فرد ممکن است به راحتی تحت تاثیر خواسته‌ها و نیازهای طرف مقابل قرار بگیرد و نیازها و خواسته‌های خود را نادیده بگیرد.این افراد معمولاً نمی‌توانند “نه” بگویند و به راحتی اجازه می‌دهند که دیگران از آنها سوء استفاده کنند.

در ضمن، فقدان مرزهای سالم می‌تواند باعث شود که فرد درگیر رفتارهای کنترل‌گرانه، حسادت‌آمیز و یا سوء استفاده‌گرانه شود.این رفتارها می‌توانند به شدت به رابطه آسیب برسانند و باعث ایجاد احساسات منفی مانند خشم، رنجش و ناامیدی شوند.برای ایجاد مرزهای سالم، لازم است فرد آگاهی کاملی از نیازها، خواسته‌ها و محدودیت‌های خود داشته باشد و بتواند به طور واضح و قاطعانه آنها را بیان کند.در ضمن، باید فرد یاد بگیرد که از خود در برابر رفتارهای نامناسب دیگران محافظت کند و اجازه ندهد که دیگران از او سوء استفاده کنند.

به عبارت دیگر، مرزهای سالم مانند حصاری هستند که از باغ رابطه در برابر آفت‌ها و آسیب‌ها محافظت می‌کنند و به هر یک از طرفین اجازه می‌دهند در امنیت و آرامش رشد کنند.

ایجاد و حفظ مرزهای سالم، گامی اساسی در جهت داشتن یک رابطه سالم و متعادل است.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا